آره منم دقیقا سرم اومده
مادرشوهرم چون دخترنداره بادخترای جاریش خیلی صمیمی وبقول بچه هاتیم بودن یکیشون که دیگه خیلی باهاش مچ بود ودائم بدگویی منو به مادرشوهرم میکرد بهم متلک مینداخت دعوادرست میکرد وهمه هم طرف اون بودن ومن همیشه مقصر بودم خیلی اذیتم کرد رابطش باشوهرمم خیلی خوب بود واونوهم کشیده بود طزف خودشون
گذشت وگذشت تایه بچه عمدی سقط کرد بعداز اون مریض شد یکسال مریضی کشید ومرد
الان رابطه مادرشوهرم خیلی باهام بهترشده حتی اززن برادرش وجاریاش هم شنیدم که از شیطنتا واذیتاش کفری بودن
بااینحال خدارحمتش کنه
به خداقسم من نفرینشم نکردم بااینکه خیلی بخاطر اذیتاش غصه خوردم وگریه کردم ولی نمیدونم چرا نمیفهمیم این دنیا فقط خوبیه که می مونه هممون مسافریم وداریم توشه جمع میکنیم خداکمکمون کنه توشمون نام نیک باشه