جاری بدجنسم که بیوه شد

ووووای خدای من این چ حرفیه

چراآرزو مرگ کسی رو داری دختر

تایپیکت عنوانش چیه

عجب جیندرلایی بود 

این تاپیک یک نکته آموزنده داره که هیچوقت به هیچکس خوبی نکنید اکثر آدم ها بی لیاقتن

سلام اسی جان تا ص11خوندم .

امیدوار شدم 

یعنی ی روز میشه منم تا وان  کسایی ک اذیتم میکنن بدن 

 برا من یکی دو نفر نیستن ی خانوادن ی خانواده سمی و بد ذات 

شما یه طرفه اومدی صحبت ‌کردی 

اگ جاریت هم از طرف خودش می‌نوشت خيليا شما رو مقصر میدونستن 

و مرگ تاوان نیست همه می‌میریم

خدا انقدر بی رحم نیست برا ۴ تا گریه ی شما طفل معصومی رو یتیم کنه 

اون آقا حتما پیمانه ی عمرش سر اومده

از کارما بترس

اگه اون واقعا عروس بدی بود هیچ موقع پیشنهاد نمیدادن به برادر شوهر مجردت و اینکه چرا با تو بد بوده هیچ کس نمیتونه قضاوت کنه ما که جاریتو نه دیدیم نه خرفاشو شنیدیم یه طرفع پیش قاضی رفتن معلوم که خوشحال بر می گردی

منظورم از دنیا دیده در جمع حضور داشتن و هوش اجتماعی داشتنه. 

معمولا کسایی که در فضای اجتماعی قرار میگیرن مثل دانشگاه هوش اجتماعی شون ارتقا پیدا میکنه و مسائل اجتماعی رو راحت تر هضم میکنند. 

درباره محبت هم الان برادر من به محض زن گرفتن اون ارتباط قبل رو با من نداره خب من نباید این مورد رو از چشم زندداشم ببینم برادرم اینطور راحته منم باید بگم انشاالله که خوشبخت بشن هرررجور راحتن بیان قدمشون سره چشم نیان بازم قدمشون سره چشم خدا رو شکر سرو سامون گرفتن خونه زندگی خودشون رو دارن شکر خدا 

اتفاقا قرار گرفتم. 

دوتا جاری با مادر شوهر تو یه ساختمون هستیم جاری بزرگم درشو باز گذاشت هرکی اومد و رفت یه ناخونک به زندگیش زد نتیجش شد عدم ارامش ضعف اعصاب. 

من و جاری وسطیم هم در دهنمون رو بستیم هم درخونمون رو تو یه ستختمان بودیم تا دعوت نمیکردن نمیرفتیم خونه هم. 

اما اون جاری بزرگم بچه هاش تو راهرو بزرگ شدن از بس میرفت خونه مادر شوهر اخرش ما میرفتیم محترمانه برخورد میکردن اخه با دعوت میرفتیم اونم مادر شوهرم بهش میگفت بیاد از ما پذیرایی کنه شده بودتا اینکه طی پروژه عظیمی من و اون یکی جاریم بهش یاد دادیم چطور خانومانه زندگی کنه که هر کس به خودش اجازه نده تو زندگیش دخالت کنه

این حجم وابسی به جاری ومادر شوهر درک نمیکنم من جاریم دوساله عقد عروسی کردم دوبهر دیدم یکی روز عروسیم یه بارم خونه مادر شوهر اصلا باورکن اینقدر چهرش از یادم رفته تو خیابان ببینمش نمیشناسم مادرشوهرممم ماهی یه بارم  خونش نمیرم 

آره منم دقیقا سرم اومده 

مادرشوهرم چون دخترنداره بادخترای جاریش خیلی صمیمی وبقول بچه هاتیم بودن یکیشون که دیگه خیلی باهاش مچ بود ودائم بدگویی منو به مادرشوهرم میکرد بهم متلک مینداخت دعوادرست میکرد وهمه هم طرف اون بودن ومن همیشه مقصر بودم خیلی اذیتم کرد رابطش باشوهرمم خیلی خوب بود واونوهم کشیده بود طزف خودشون

گذشت وگذشت تایه بچه عمدی سقط کرد بعداز اون مریض شد یکسال مریضی کشید ومرد 

الان رابطه مادرشوهرم خیلی باهام بهترشده حتی اززن برادرش وجاریاش هم شنیدم که از شیطنتا واذیتاش کفری بودن 

بااینحال خدارحمتش کنه 

به خداقسم من نفرینشم نکردم بااینکه خیلی بخاطر اذیتاش غصه خوردم وگریه کردم ولی نمیدونم چرا نمیفهمیم این دنیا فقط خوبیه که می مونه هممون مسافریم وداریم توشه جمع میکنیم خداکمکمون کنه توشمون نام نیک باشه

چشمش کور دندش نرم🤣

چقد شبیه منی جاری منم کم خون به دلم نکرد ولی همین دو روز پیش فهمیدم داره خیانت میکنه آخرین تاپیک هست خدا جای حق نشسته بعد 8 سال خوب پیش من رسوا شد

یکسریها  فکر کنم توقع دارن اگه یکیو معرفی کردن طرف تا آخر عمر حلقه به دوش باشه نباید توقع داشت از هیچکس اگرم واسطه کار خیر بشه اوم باید اجرش رو از خدا بخواد 

شما از همون دسته ای 

امیدوارم جاریتون هرجاهس خوشبخت وخوشحال باشه و بدون این کارما نیس که داری میگی خوشحال شدم هرکسی یه روزی میمیره ینی من الان تو۲۵سالگی همسرم ازدنیارف کارما میدم قطعااینطوری نیس چون ازکوچیک تابزرگ دوسم دارن وبرام احترام قائلن شماهم امیدوارم حال دلتون خوب بشه و زندگیت پرازارامش بشه!

خواستم همینو بگم 

باید حرفای جاری رو هم شنید 

کدوم آدم سنگدل و قصی القلبی از مردن یه جوون ، بیوه شدن یه زن جوون و یتیم شدن یه بچه دلشاد میشه و اینو تاوان اشک هاش (اونم بخاطر اینکه مثلا موقع پذیرایی پیش دستی جلوی من نزاشت ) میشه 

خب شمام پامیشدی خونه مادرشوهر کمک میدادی ، نه مثل مهمون بشینی 

من ازت خیلی ترسیدم استارتر 

قلب سیاهی داری