واااییی اصن دارم له میشممم،ینی چییی،من کی انقد بد بخت شدم؟؟؟کِییی؟
ینی اصن عالیییههه،من همین که بتونم تا آخر دی دووم بیارم و زنده بمونم خودش یه برد برام حساب میشه...
ابروم هنوهیچی نشده تو مدرسه رفتهههه،هنو کلاس دهمم،قراره من سه سال با بی آبرویی اینحا باشم؟؟؟
ماجرا اینه که من کلن از لحاظ روحی حالم خوب میست خیلی وقته،چندین ساله از بچگی...من عادت کردم خودزنی میکنم و هی با تیغ قفسه سینه و رون پا و ساق دستمو رد میندازم،هیچوقت خانودم ندیدن و نفهمیدن...حتی تا پارسال مدرسه هم نمیفهمید...
اما امسال اصن به طرز عجیبی همه فهمیدن...مثلا امروز حالم از اول صبح بهم ریخته بود،همش تو فکر بودم،چند بار دبیر ازم پرسید حالت خوبه؟چته؟چرا انقد تو فکری؟منم هیچی نگفتم فقط خندیدم گفتم درست میشه،چیزی نیست...ولی کار به جایی رسید که نتونستم دووم بیارم،باید حتماااا خودزنی میکردم،اجازه گرفتم برم دسشویی،دبیر اجازه داد،اما دوستام چون میدونستم برنامم چیه هی به دبیر گفتن نزار بره،توروخدا نزار بره....این دبیرم شک کرد،یکی از دوستامو فرستاد دنبالم،یکی دیگرم بازجویی کرد که چرا گفتین نزار بره؟مگه میخاد چیکار کنه؟
حلاصه دوستم نمیخاست لو بده،اما دبیر بهش فگت من خودممیدونم،خبرش تو کل دفتر پیچیده،همه میدونن حالش بده...از ناظم و مشاور تا همه دبیرا...
وقتی برگشتم کلاس دوستم بهم گفت که دبیره میدونه...منم خندهی عصبی بهم دست داد و این دبیره هی گفت چته پس،چرا خودتو میزنی؟چرا خنده عصبی داری؟مشکل چیه؟باید بری پیش روانشناس
...
انقد اوضاعم بهم ریختس؟امقد که همه میدونن؟پس چجور خانودم نفهمیدن؟