مادر شوهرم هر اتفاق ریزی ک تو خونشون بیفته واسه شوهرم تعریف میکنه و همسرمم ب شدت جوش میزنه و غصه میخوره مشکل قلبی داره استرس و هیجانات منفی اصلا واسه قلبش خوب نیس
هر وقت ک بهم میریزه دستاش میلرزه و نفسش تنگ میشه و تا چند روزم درگیره فکرش
این وسط منم دارم حال بدی میکشم و کلی استرس و ترس باید تحمل کنم ک خدای نکرده اتفاقی واسش نیفته
چند بار ب مادرشوهرم گفتم ک چیزای منفی رو واسش تعریف نکنه چون ب جز اینکه حالشو بد کنه و خدای نکرده اتفاقی واسش بیفته هیچ تاثیر مثبتی نداره
حالا امروزم از دعوای دامادش و دخترش گفت بهش ک دست رو دخترش بلند کرده همسرم ب شدت حالش بد شد و هی عصبی شد
الانم با این وضعیت قلبش رفته بیرون سیگار بخره بس بهم ریخته بود
دیگه خسته شدم کاش بمیرم راحت شم😭😭😭