قبلش هم از کربلا اومده بود
بهمون گفمه بود نیایید
بیچاره مامانم گفت عب ندارع بزرگتره حالا یچیزی گفته بذار امروز روز مادر ببریم
زنگ زد عمم عمم خوشحال شد گف دستتون درد نکنه بیایید
یساعت بعد شوهرش زنگ زد گف نیایین خونمون
از این بی احترامی دارم گریه میکنم خیلی بهم برخورد