خیر دیشب تا صبح نخوابیدم و نزدیکای صبح هم از حجم فشار عصبی زدم بیرون و تا جون تو پاهام بود پیاده رفتم الانم داغون و له سرکارم
مهمون داشتم خداروشکرخوب بودکادوندادیم ونگرفتیم فقط یکی ازمهموناشکلات هدیه اورد
مهمونی بودیم خوب نبود چون اکسم اونجا بود
کسی نبود رنگ زدم خالم اینا اومدن خونمون اره خوش گذشت تا سه بیدار بودم
خوب بود
رفتیم مهمونی
بدنبود
من هیچ وقت مراسمات بهم خوش نمیگذره چون یکی هستش که اون روزا رو تلخ میکنه برامون
و نمیدونم با گذشت سن چرا برام عادی نمیشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز