ما باهم همکاریم رابطه مونم خوب بود یه مدت بی محلش کنی خودش میاد به التماس
یه مدتی بخاطر مسائل شغلی من خودم همش میرفتم سمتش و تماسها از طرف من بود
اون روزم باهاش تماس گرفتم راجب مسائل کاری ازش وقت خواستم اونم گفت حالا ناهار بریم فلان جا صحبت کنیم
تا ساعت یک نیم دوبار باهاش تماس گرفتم بزور جواب داده میگه وای پدر مادرم منو گرفتن بردمشون بیرون نمیتونم بیام
ذره ای شعور توی اون مغزش نبود پیامی بده بگه نمیام من منتظرش بودم
حالا فکر میکنه من بخاطر جایگاه اجتماعی و قدرتش دنبالشم ولی واقعا بود نبودش زیاد برام مهم نیست کارم پیشش گیره کوچکترین حرفی بهش بزنم میتونه اخراجم کنه مجبورم تحملش کنم منم سکوت کردم اون روز
حالا الان باهاش بازم کار مهمی دارم راجب مسائل مالی شرکت هستن باهاش تماس بگیرم میدونم جوگیر میشه
چطور توی پیام بهش بگم اخه