تایم آشنایی بود ولی همو دوست داشتیم
نشد هم بخاطر یسری رفتارهاش ،هم فاصله هشت ساعته
هم فرهنگ متفاوت و... میگفت درستش میکنیم میشه ولی من میدونستم این چیزا چیز کمی نیست و ممکن مشکل بشه بعدها اذیت شیم بابتش نمیدونم یسری حرفای متناقضشم بود نمیدونم بااینحال دوسش داشتم خیلی اوایل فک. میکردم خدا برا من گذاشتتش اون همه ادعا عاشقی اون همه حرف بعد که تموم شد یه ماه نشده ازدواج کرد استوری یلداییشونو از یه پیج دیگه دیدم میلرزیدم !!! واقعا میلرزیدم بااینکه فکر کردم کنار اومدم انکار امیدداشتم بشه تا همین الانش بیدارم !!!! بیدارم همراه با سوزش معده نمیدونم با خودم میگم شاید من بلد نبودم سر یه ماه ازدواج کرد !!! نمیفهمم اصلا نمیفهمم حالم خوب یا بد سر شدم :)
بعد کلی حرف !
فقط از این ناراحتم من خیلی مراعات کردم خیلی اما انقد رویا ساخت انقد حرف زد حرف زد منی که این چیزا برام مهم نبود الان غرق شدم تو رویاهایی که ساخته برام ...
اون رفت من چی؟!!!
چی میشه آخرش ؟! من خوب میشم؟