مادرشوهرم زن خوبیه هست کنایه زیاد زده سر جهاز و سیسمونی و اینا ولی ب دل نگرفتم امروز برادرشوهرم گفت این ژله زو خودت درست کردی به شوخی گفتم اره منم بلدم فکر کردی بلد نیستم برگشت گفت اینم زبون در اورده بعدم پیش هم عروسم برگشت گفت نمیدونی چه زبونی در اورد.نمیدونم شوخی کردیا نه ولی دلم شکست بعدم گفت الان دیگه همه زبون دارن فکر نکن بی زبونن بعد این هم عروس من چون فامیلشون هست خیلی بهش احترام میزارن من چون
بنظرم شوخی شم قشنگ نیست
هر حرفی میشنوی همونجا با شوخی و خنده جواب بده اگه جواب ندادی دیگه بعدا بهش فکر نکن یعنی حق نداری فکر کنی تا یاد بگیری همونجا جواب بدی
این قراریه که من چند ماهه با خودم گذاشتم و باعث شده خیلی ام بهتر از قبل بشیم با مادرشوهرم
بهش گفتم گفت شوخی کرد چون من از وقتی ازدواج کردم سر جهازم کلی پیش شوهرم تحقیرم کرد اونا شرایط مالیشون خیلی خوبه بابام دستش خالی بود کمتر داد خواهرشوهرم ی سال قبل من ازدواج کرد کلی وسایل داد هزار بار گفت من چقد چیز دادم غیر مستقیم
ببین قرار نیست بهش بی احترامی کنی با خنده یه چی بگو رد کن حرفشو که بدونه متوجه حرفش شدی بعدش کم کم حرفا و تیکه ها جمع میشه
باور کن من اینو از جاریم که تازه اومده بود یاد گرفتم
از وقتی هر دو اینجوری کردیم‌کلا تیکه ها جمع شده خود و رابطمون خیلی خوب شده
مثلا من بودم میگفتم علم پیشرفت کرده این روزا باید زبون داشته باشی بعدم میخندیدم بلند بلند دیگه ادامه نمیدادم
خیلی بد گفته
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز