خونه خالم بودیم
بهترین شب بود
آره
خونه مادرشوهر بودیم. خانواده عموش با بچه‌اش و عروس و داماداش بودن با خواهر برادرای شوهرم .جلو همه داد زد سرم بخاطر بچه .این در صورتیه ک من از صبح تو خونه مادرش سرپام و کار میکنم .آخر سر با بغض با همه خدافظی کردم
نمیدونم .در ظاهر خوبن .ولی در پشت چشم دیدنم رو ندارن.چهارشنبه مادر ووپدر همسرم شام خونمون بودن خواهر کوچیکه ناراحت شده چرا منو نگفتن در صورتیکه من گفتم بگو ولی همسرم گفت ده ساله ازدواج کرده یبار رفتم خونش دو سال پیش.میخوام مادر و پدرم باشن.بهد مادرشوهرم رفته از پذیراییم تعریف کرده خانم با مادر خودش جنگ کرده چیه حالا هی تعریف می‌کنی منم همیشه دو مدل غذا میزارم .بعد زنگ زد دید من اونجام نیومد گفت فردا میام
آخ اخ دقیقا نمونش عروس فامیل داریم واااای کل تهرانو گشت میگفت نه خلقه مورد پسندمو پیدا نمیکنم🙄
منتظر بود از اتریش براش جواهرات سواروسکی بیارن
حالا دلم میخواد بیای خونه باباشو ببینی داغون.
ولی پدرشوهرش حسابی توروش وایستاد دختره ی کم دست و پاشو جمع کردولی خب فایده نداره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز