آخ دیشب برا خواهرم یلدایی اوردن عقده مردم قشنگ انقدر خسته شدم
از صبح پاشدم ژله رنگی رنگی درست کردن، پاستا الفردو درست کردن، ته چین، انواع سالاد، تزیین میز یلدا
مرتب کردن خونه، کمر نموند برام، خود خواهرم و شوهر خواهرم تهران بودن باهم برگشتن ساعت 9 شب رسیدم دقیقا سر سفره شام، دیگه خانواده شوهر خواهرمم اومدن سلام کردم بیهوش شدم، همون درجا گفتم من از الان خداحافظی میکنم دیگه نمیکشم، 😂رفتم خوابیدم
هنوزم خسته ام