خالم اینا دعوتن خونمون
قول ته چین داده بودم بهشون،تااینکه دیشب فهمیدم دورو بازی دراورده بین منو داداشم که شکرتب بودرو بدتر کرده با حرفاش
ولی بابام گفت بهش چیزی نگو،ولی دیگه سفره دلتو پیشش باز نکن
دوباره صلح زدم بابابزرگم دیدم یه ساعت نصیحتم کرد در اخرم گفت خالت گفته خاستگار خوب داری،ازدواج کن و...
حالا خاستگار خوب چیه؟یه خونه تو روستا داره،یه ماشین،و سوپرمارکت داره تو روستا
مادرشون فوت کرده،خودشونم گفته دنبال عروسیم که مواظب بابامون باشه اشپزی کنه و...(قضیه برا ۱۰ ماه پیشه)