نمیشه خونه هاشون پیش همه تقریبا وقتی میرم خواهر شوهرم مادرشوهرم میگن خونه بابات رفتی؟ چرا نرفتی یا شوهرم اصرار می‌کنه بعد اگر نرم بعدش خانواده خودم شروع میکنن زنگ‌زدن که چرا نیومدی یسر بما بزنی چون مادرم چندوقته عمل کرده خیلی حساس شده
یلدا هم همش دردسره 😒الان منم موندم چکار کنم
آخه چه اهمیتی داره این مسئله؟؟؟؟؟
خانواده من هم یلدا اصلا براشون مهم نیست در حدی که دوران عقد مادرشوهرم بهم النگو داد گفت این هدیه یلداییت،گفتم وا یلدایی یعنی چی ؟
همیشه هم خونه اقوام شوهر گفتم ما برای یلدا برنامه ای نداریم ،حالا تازگی مادرم خوشش میاد اگر بریم یه دلمه میپزه برامون ولی خانواده شوهرم کرسی و پشمک و هندوانه...........امشب به مادرم گفتم شام میریم خونه شون خودم هم یه کیک درست میکنم می برم
یه بار برای همیشه بهشون بگو خانواده من به یلدا اعتقاد ندارن چقدر خودتو اذیت میکنی
بخدا اگر چیزی نمیگفتن من کاری نداشتم پارسال ما رفتیم ی کیک بزرگ هم بردیم تا نشستیم بابام هزار بار هزار بار گفت الان اومدین ؟ تو سرما بچتون سرما نخوره دیره تازه میخوای خونه مادرت هم بری خیلی دیره چون می‌دونن شوهر من شب یلدا دیر میاد از سرکار مدام هزار بار جلوش گفتن یعنی واضح گفتن کارتون الکیه اومدنتون الکیه هنوز پوزخند های تیکه دار مادر پدرم بشوهرمو یادمه آخه شوهرم خیلی برای یلدا مهمه بعدم شوهرم گف سرده امشب بمونیم اینجا فردا بریم خدا شاهده بابام و مامانم یک کلمه کاش ی کلمه گفته بودن خوش اومدین باشه شب بمونید اصلا اصلا هی شوهرم می‌گفت اونا سکوت بعدم بابام گفت دیره دیگه مگه نمی‌خوای خونه مادرش هم سر بزنید منم سریع بلند شدم رفتیم
اولا خجالت نداره
یلدایی گرفتن زوری نیست یک شبی هست که هرکی دوست داشت میگیره دوست نداشت نمیگیره
این که شما خجالت میکشی ضعف درونی خودته
شوهرتم مشخصه آدم خوبیه سرکوفت نمیزنه به رسم احترام میخواد سر بزنه
شما رو خودت کار کن عزیزم
میتونی یک مبلغی بزنی برا مادرت از هر میوه چندتا بخره در حد یک ظرف میوه خرید کنه یکم تخمه
هدف از یلدا دورهمی وصله ارحامه نه رنجش خود ودیگران
راحت باش
عزیزم من اصلا کار ب این موضوع ندارم خب نگیرن نهایتش اینه من خودم ژله درست میکنم انار همچین میگیرم میبرم حرف من اینه ناراحتی من هرساله اینه که ما وقتی میریم شوهرمو ب تمسخر میگیرن پارسال ما رفتیم اونا می‌دونن شوهر من یلدا ساعت نه شب تموم میشه تا بیایم بریم شده ده بخدا پارسال مهمونم داشتن جلو اون هزار بار هزار بار بابام گفت الان اومدین؟ تازه هنوز خونه مادرتو نرفتی ؟ خیلی دیره که تو این سرما ارزش داشت ؟ بلاخره ما رفته بودیم باید بجای مسخره کردن ما دوتا تعریف میکردن هنوز پوزخند های تمسخر آمیز بابام و مامانم تو ذهنمه بعد با افتخار میگفتن ما اصلا یلدا برامون ارزشی نداره چون خیلی خیلی سرد بود شوهرم جلو اونا گف خیلی سرده امشب بمونیم اینجا فردا بریم چندبار گفت بخدا یکبار یکبار بابام و مامانم نگفتن اصلا خوش اومدین اصلا باشه بمونین بخدا اصلا نگفتن هنوز نگاه های بابام تو ذهنمه من انقد دلم شکست بلند شدم گفتم بریم
