در مورد خاطرات فقیری
ما فقیر نبودیم اما یادمه تابستونا خانواده داییم به همراه دختر داییم از اروپا میومدن که به خانواده سر بزنن، ما با دختر داییم همسن بودیم
ما همش به لباسا و عکسا و اکسسوریهاشون با حسرت نگاه میکردیم
عکسهای سفرشون
هیچوقت به پدر و مادرم نگفتم این حسرتو داشتیم