خواهرا توروخدا بیاین باردارم انقد حرص خوردم امشب

[QUOTE=365238699]مرسی تزت قشنگم من همش به عواقبش فک میکنم و لال میشم این کار بشدت اشتباهه  موفق باشی دو

دقیقا منم مثل شما بودم 

همش میگفتم من فلان حرفو بزنم جنگ میشه و ...

بعد یاد گرفتم اصلا نباید اینطوری باشم 

منو شما به خاطر تربیتمون همش میترسیم

وای دقیقا چقدر خوب منو فهمیدی

تربیت بشدت غاط و خفقانی داشتم حق هیچگونه جوتب دادن نداشتم وگرنه بشدت کتک میخوردم توسط مادر روانیم

الان جواب میدی واقعا جنگ میشه یا اینا تصورات ذهنمون هستن؟ 

منم تربیت خفقانی داشتم ولی نه در حد کتک 

مثلا تا میومدم حرفی بزنم خالم بهم چشم غره میرفت که چیزی نگو و ...

حتی الان که ۴۰ سالمه گاها باز چشم غره هاشون هست🤦

نمونش اینکه یه بار نشسته بودیم دور هم تو جمع خانواده خودم و زن داییم داشت می‌گفت دوست دارم یکی برام لیف ببافه😏

حالا طرف سه تا عروس داره خودش که بلدن کار بافت و بهشون کلی محبت می‌کنه و مثلا می‌ره سفر میلیونی براشون سوغاتی میاره 

یهو خالم زد به پهلوی من که تو بگو من برات میبافم🥴

منم از رو ناچاری گفتم من میبافم ولی دلم راضی نبود 

بعدا هم به خالم گفتم که من با ۲۸ سال سن اگه بخوام خب خودم میگم دیگه شما برای چی منو مجبور کردید و ...

بعد که رو خودم کار کردم مثلا امروز تو همون جمع بودیم دایی بزرگم که زیاد تیکه میندازه بهم گفت بدنت درد می‌کنه از بس تو خونه دراز کشی کلا و کار نمیکنی😏 حالا داییم پزشکم هست خیر سرش و این طرز حرف زدنشه 

منم با خنده گفتم واااا پس کارای خونه منو کی انجام میده؟؟؟؟

والا دوست دارم اینقدر داشته باشم که کسی رو داشتم کارای خونه رو انجام بده هااا ولی ندارم متاسفانه 😁

ببین من شرایط زندگی شما رو نمیدونم گلم ولی برای خود من اهمیت نداره که جنگ میشه یا نمیشه 

تو این همه مدت فقط به بار جنگ راه انداختم و اونم با جاریم بود که از اونموقع هم دیگه رفت آمد نکردم باهاش 

البته طوریم شد که همه حقوق به من دادن نه جاری😏

وای وای جقدر بدمم میاد ازین جور ادما دقیقا دیدم مگه مامانت نبود که خالت اظهار وجود میکرد؟ 

من جواب دادنم خوبه یهو جوابی نیدم طرف خشکش میزنه هیچ جوابی پیدا نمیکنه بده اما تاحایی بتونم زبون به دهن میگیرم 

شعور ادما به تحصیلاتشون نیست منم دقیقا یه همچین جوی بودم از بچگی همه مسخرم. میکردن و تحقیرم میکردن و بدتر و من حق جواب و دفاع از خودمو نداشم چون مامانم میومد جوری میزد و میرید بهم که جلو همه بهم بخندن و نابود بشم غرور و روانم برای همین باهاش قطع رابطه کردم یه شیطان به معنای واقعی از دشمنم دلسوزی دیدم اما ازون نه واگذارش کردم به خدا یدجور تقاص کاراشو ببینه

جو من خیلی پروعن در حدی ک من علنا برده میدونستن اما دقیقا منم یبار جنگ راه افتاد درحالی ک حرفم اصلا ابدا بد نبود انا بعد اون هم ترسم ریخت هم طرف حساب کار اومد دستش که دیگه ساکت نمیمونم بخوام بدجور به حسابش میرسم

کلا خالم به خودش حق میده همه جا اظهار نظر کنه🤦

عادت کردم بهش دیگه 

الان زن داداشم همش هوای منو داره و طرف منو میگیره و کلا جلوی همه دفاع می‌کنه ازم و البته منم برای زن داداشم مثل خواهر هستم 

دقیقا بهترین راه همینه 

یه خدا بعضیا نمی‌فهمن اگه چیزی نمیگی داری خانومی می‌کنی و شعورتو نشون میدی و باید باهاشون سلیطه بود دور از جونت 

البته من منظورم از مدل خانوادتون رفتار همسرت بود که پشتت هست یا نه؟؟ چون خود من همسرم پشتمه و برای همین بقیه برام اهمیتی ندارن اصلا که ناراحت بشن یا نه و ...

منم همینم عین تو ام دقیقا باید سلیطه بود هرچی خوب بودم یبار خوبمو نگفتن همش بدمو گفتن اما بسیه ک سلیطه بودن یبار بدشون نگفتن همش خوبشون گفتن منم زدم به سایطه گری

چند ساله ازدواج کردی ❤️🌹

از اشنایی باهات خوشحال شدم قشنگم

فدات عزیزم 

من ۱۷ ساله متاهلم

زنده باشی قشنگم همیشه موفق باشی 

متاسفانه من خیلی بد بزرگ شدم اما از وقتی خودمو شناختم دارم خودمو میسازم و رو خودم کار میکنم

اینکه روی این خودت کار کنی واقعا خیلی مهمه عزیزم 

یکی از دوستان من از سوسک شدید میترسید 

اینقدر رو خودش کار کرد الان سوسک می‌کشه با دستکش میگیره میندازه بیرون از خونه

ایییی 😂😂😂وای خواهر اسمشم نیار ابجی

راستش من از بچگی اخلاق و طرض فکرم بشدت متفاوت از خانوادم بود یجوری ک الان همش میگم ممکنه من بچشگن نباشم و مادرم بشدت باهام بد بود متنفر بود اینجوری بگم و برای همین بشدت منو تحقیر میکرد و سرخورده از گفتی متاهل شدم سعی میکنم خودمو اصلاح کنم اما نشخوار رفتارای مامانم رهام. نمیکنن

دقیقاااا شرایطت مثل منه 

ساکن کجایی؟