بعد تا نشستیم جاریم حس مالکیت داره به شوهرم منم زنم خب لجم میگیره، هی میگه بچه هام دلشون برا عمو شون تنگ شده... فلانی جان کی خونه ای بگم بیای خونه ما... شوهرمم میگه نیستم اصن... منم گفتم فعلا تو این شرایط نمیریم جایی
بعد میگه باشه ولی ما هم از شوهرت یه سهمی داریم .....همین طوری نمیشه ک
بعد خودش شوهر داره و دو تا پسر دست از سر زندگی من برنمیداره