امشب نامزدیم بود انقد گریه کردم حالم بده

دلم برا شوهرت سوخت خدا بهش رحم کنه بیچاره 

گلم بخدا خیلیییییییا بی منظورن و مثلا تز خواهر برادری دارن

بااین روحیه حساس نمیتونی زندگی کنی

خیلی لوسی بخدا

بنظرم توباید به دخترخالش میگفتی بیا بشین جای من  

خب چرا 

من فقط گفتم یه کیک اسم خاصی نگفتم که 

ولی زنداداشم اسم یه بیسکوییت رو گفت 

خب اینو اونجا نداشتن 

قبلا پیش خونه خودشون خریده بود 

نکنه داداشم باید همه جا رو میگشت دنبال اون بیسکوییت 

خب بعد شام میخواستن برن خونه نهایت پیش خونه خودشون مبخرید اگر دلش خیلی میخواست دیگه گریه نداره این چیزا 

والا مهمون هم داشتیم همه به بچه بازیش خندیدن وقتی تو حیاط رفت گریه میکرد چند ساعت 

آدم اول باید بزرگ بشه به لحاظ عقلی بعد ازدواج کنه 

الان دیگه به لحاظ عقلی بزرگ شده زنداداشم 😂😂😂فهمید این چیزا ارزش نداره بشینه گریه کنه 

من نفهمم یا شما هم نمی‌فهمین اینو؟

اسی تاپیک های قبلتو خوندم فهمیدم حق داری گریه کنی 😔

دختر با این تاپیکت من حالت تهوع همراه با دلپیچه گرفتم.پسره از همین اول پس میزنه میره پی خوشبختیش تو میخوای بدبختش کنی؟

چه مسخره بوده اخلاقش

منم اولش فکر کردم اسی لوسه ولی تاپیک های قبلشو خوندم بهش حق دادم

دقیقا 

داداشت باید زنگ میزد میگفت اینو نداره چکار کنم..اونم میگفت خب فلان چیزو بگیر...اینکه داداشت درخواست همسرش رو نادیده گرفته بعدم برگشته همه دیدن سفارش شما رو گرفته برا اون نه براش گرون تموم شده..منم بودم دلم میشکست ولی احتمالا ظاهرو حفظ میکردم

فقط عکس کیف

اسی اول کار جایی ک شب اول خاطرات خوب بسازی نشستی به گریه کردن سر یه چیز چرت؟؟ خیلی بچه ای. ازدواج پختگی و صبر میخواد

سفارش خاصی نکردما هزار مدل کیک هست تو مغازه یکیش رو برداشته 

یکم دیدتون به دنیا عوض بشه کمتر اذیت میشید 

غروب می‌خواستیم چای بخوریم مامانم کارت داد گفت برو یه چیز بخر با چای بخوریم 

یه کیک گرفته بود چند مدل بیسکوییت 

این نادیده گرفتن نیست خب یه بیسکوییت دیگه میخورد 

خیلی بازم ناراحت بود تا سوپری ده قدم فاصله داشت می‌گفت پاشو برو فلان چیز رو بخر حالا که اونو نداشت نه که بشینه دو ساعت تو حیاط گریه کنه برای یه بیسکوییت 

مگه پنج سالشه 

والا زنداداش ما اخلاقش درست شد خدا رو شکر 

دیدش عوض شد به زندگی 

فهمید سر هر چیز مسخره آدم خودش رو ضایع نمیکنه