خواستگارمو رد کردم پسر داییم بود بعد پدرش هعیی به مادرم زنگ میزنه پسرم فلان کارو میکنه فلان جا داره خونه میسازه چرا این حرفا رو میزنه خواهرشم یه روز گفته که مامانم گفته مگ من ولت میکنم میا م خونتون خاستگاریی چند جا رفت واسشش نازز میکنه عیب میزار رو دخترای مردم خستهه شدم تازه پدرشش گله کرده پیش عموم..خسته شدمم