دراز کشیده پشت ل شوهرم هیچیی نمیگه
حالا اهمیت ب اینش نمیدم
وقتی برادر و رن داداشم میاد براشون سر راست میکنه
هی حرف میزنه
ی بار ک شوهرم عمل کرد پدرم اصلا نرفت عیادتش بیمارستان بهم گفت پدرت نتونت در خد ۵ دقیقه بیاد
منم گفتم پدرم بیماره ل شوخی گفتم ..
نمیدونم چرا اینجوری شوهرم گفت باید حد خودمونو بدونیم میدونم پدرته ولی پشت من بااش
وقتی حق با منه
منم پدر مادرم اینجور باشن ب تووو حق میدم
راستم میگه ی بار رفتیم خونه پدرش باهام سرد بودن
شوهرم بعدا بهشون تذکر دداد