ببین یه روز من به خواهرم گفتم نمیخوام ریخت طایفه شوهرم ببینم (چندماهی بود رفت و آمد نمیکردم) یه حرف جالبی زد
گفت تو درسته زن همسرتی ولی نمی تونی خانوادش انکار کنی اونا مثل گوشواره وصلن بهش
منم کوتاه اومدم اما پشت دستم داغ کردم دیگه محبت بیجا و فداکاری نکنم