شرایطم اوکی نبود درحال جدایی بودم بهشم گفتم گفت صبر میکنم بعد هردوسه ماه یبار پیام میداد چکار کردی آخر
خودشم مطلقه بود
من حق طلاق داشتم راحت میتونستم سردوماه کارای اداری کنم تموم بشه شوهرمم اونزمان ۲سال بود ک رفته بود شهرش و گفته بود خودت برو دادگاه طلاقت بگیر
اینم گفت پات صبر میکنم من چشمم ترسیده بود از شکست و اشتباه میترسیدم دوسال تو واتساپ پیام میداد گفتم ن نمیخام آخر نفرینم کرد گفت حلالت نمیکنم😔از سال ۹۹ تا ۴۰۱
آخرین بار عکسشو فرستاد بینیشو عمل کرده بود تو شهر من انتقالی گرفته بود کارمند شده بود اونجا گفت شماره مامانتو بده ندادم بلاکش کردم چون ی ترس عمیقی دارم حتی پارسال ی خواستگار داشتم ی شب خواب دیدم عروسیمونه خ با شکوه بود ولی تو خواب دلهره و استرس داشتم انگار میدونستم از فرداش قراره دوباره دعواها و قهرها و خیانت ها شروع بشه😔💔