تا صبح روزی که میخواستیم بریم پیش مشاور بهم تهمت میزد میگفت تو خرابی هزارتا حرف دیگه
من تو نبود اون پیر شدم اون منو نابود کرد
عصر روزی که رفتیم مشاور منو دید محلم نداد میخواستم بغلش کنم نزاشت اما بعد از دیدنم وقتی رفت خونه بهم پیام داد معلوم بود دلش برام سوخته