2777
2789
عنوان

کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

| مشاهده متن کامل بحث + 265061 بازدید | 2554 پست
وا دیگه درین حد شنیده بودم! کوپن بفروشه یه نخود تخم مرغ بده هر نفر! خیلی عجیبه اینجا وقتی میگن درامد ...

واقعا انگار تحریم بهتر بوده ها🤣🤣

من یادمه یک لباس عید به عید برام می‌خریدن لامصب هنوزم آخ نگفتن .بنجل بازار بودن اما همشون کار ترک بودن🤣

الان کار ترک چقدر قیمتش بیشتر لباس ایرانیه 

اما الان مردم شیک پوش شدن چی شده را من نمی‌فهمم 

شفا پیدا کردن ملت 🤣

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

منم هیچکس بحساب نمیاورد ،بیشتر دور اونایی جمع میشدن که یا خوش سرزبون بودن یا پولدار

چقدر این حس بد بود هنوز اون حس انزجار تو وجودم هست، وقتی بهم توجه نمیکردن، منم بچه بودم، اونم بچه بود ولی وضع اونا بهتر بود

مادر و پدرش بهش یاد میدادن چیا بگه

یک عروسی رفتم چون لباس خوب نداستم هنوز تو ذهنمه. شاید رد شده اما خیییلی روزا با عذاب وجدان خریدن ردش ...


بنظرتون الانم همچبن خونواده هایی هستن؟؟

البته ماهستیما  دلم مبل میخواد برای خواستگاریام😔 کابینتای اشغالودربوداغون آشپزخونمون وااای😭


ولی دیگه نمک دون ولباس رو داریم 

دنیا عدالت نیست خدا هم عادل نیستیدترین دوران رو تو دخترهای فامیل و اطرافیان من داشتم تلاش کردم هزارب ...

موافقم چقدر دوییدیم و نرسیدیم. شانس نداریم. انگار که روز خوش نباید ببینیم

باورتون میشه ما یه شب حتی پول خرید یه نمک نداشتیم غذامون رو بدون ذره ای نمک خوردیم اونم چه خوردنی گش ...

اره  چون دیدم

ماروزهااا نون نداشتیم

من انقدر هیچی نخورده بودم چشمام همه چیزو بافاصله میدید نمیدونم چم بود😔

کلاس سوم بودم سال۷8.من شاگرد ممتاز کلاس شدم.معلم گفت به مامانت بگو برات جایزه بخره سر صف بهت بدیم. م ...


لعنت بر اون معلماااا برامنم این اتفاق افتاده   زندگیشون آتیش بگیره الهی   حسرت به دل باشن الهی  بچه شون ازگشنگی بمیره الهی

با تک تک کامنتا اشک ریختم 😔چشمم داره میسوزه خیلی دلم گرفت برای هممون منم یه روزایی رو گذروندم که فق ...


خدا بیامرزتشون 😭منم دارم گریه میکنم بخاطر بابام 

آخخخ که چقدر سختی کشید بمیرم براش

من مادرم تو خونه های مردم کار میکرد من و خواهر کوچیکمم صبحای زود بیدار میکرد با اتوبوس میرفتیم خونه های بالای شهر کار برای نظافت یه سری یادمه صاحبخونه قورمه سبزی درست کرده بود مادرم و صدا زد گفت غذاتونو بیرون تو حیاط بخورین بچهام خوششون نمیاد تو آشپزخونه بخورین آخه لباس بچهات خیلی پاره و زشته خیلی دلمون شکست بیچاره خواهرم همش میگفت چه غذای چه بویی داره اسم غذا چیه گفتم آبجی منم اسمشو نمیدونم خوردیم و تا 7 شب مادرم اونجارو نظافت کرد و مثل هر روز سوار اتوبوس شدیم برگشتیم خونمون مثل همیشه بابام مست جلوی در دسشویی افتاده بود و خوابیده بود از ترس اینکه بیدار نشه و مارو کتک بزنه میرفتیم تو کوچه من و خواهرم تا بابام از خواب پاشه الان خواهرم سرطان داره براش قورمه سبزی پختم و بردم گفتم آبجی اسم اون غذا قورمه سبزی بود یادته آبجی پاشو برات پختم بیا قربونت بشم بیا خواهر برات بمیره بیا بخور ولی دیر شده خواهرم دیگه هیچی نمیخوره هیچی آخ بمیرم برای تمام گشنگیات برای تمام بی کسیات نمیگذرم از پدرم 😭😭😭😭

خواهرم هم بازی بچگیهام تمام دردای عالم و به جون میخرم که تو درد نکشی عشق خواهر میدونم موهات چقد قشنگ بود بازم موهات بلند میشه قشنگ میشه تو فقط غصه نخور 😭خواهرم همه کسم پاشو بیا اطاق و با چادر مامان نصف کردم برای خاله بازی ایندفعه جر زنی نکردم نصف بیشتر و دادم بهت 😭بیا برات قورمه سبزی که عاشقش بودی پختم بیا بخور بمیرم بمیرم برای خواهرم بمیرم که دیگه نمیتونی غذا بخوری .آقا جانم آقا دلم خونه آقا جان هم بازی بچگیهام ؟ نگیر از من یا صاحب الزمان ادرکنی.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز