حتی یه پلاستیک فریزر نداشتیم که یه نون خالی بزاریم توش ببریم مدرسه خشک نشه تا زنگ تفریح
چند بار که مثلاً مامانم خرید میکرد دعوا بود رو پلاستیک خرید
اما چند بار ک نون خالی بدون پلاستیک میبردیم دیدیم خشک میشد دیگه همونم نمیبردیم.
و تو مدرسه همش ادعای اینکه گرسنمون نیست رو پیش دوستان در می آوردیم .
یادش بخیر کاش برگردم ب همون روزا خودم سختی میکشیدم ولی مدیون دوتا بچه نبودم اینقدر دارم عذاب میکشم ک بخاطر شرایط بد خونمون پسرم رو شش بار سوزن سوزن کردن ک ی رگ ازش بگیرن و جیغ میزد میگفت خدا خدا خدا .
فک کن ی بچه ک کمتر از دوسال داره موقع درد گفت خدا خدا
از بس موقع ناراحتی هام از ته دل التماس خدا کردم و اسم خدا رو چند بار میوردمش که گفتم شرایطم بهتر بشه این بچه هم فهمید و اسم خدا رو آورد ..این ک گفتم خیلی حرفه