به شوهرم گفتم میخوای زنگ بزن بریم شام خونه مادرت اینا من داشتم میرفتم خرید گفتم بعدش شام بریم
دیدم گفت تونیستی که!گفتم چ ربطی به من داره!میریم خرید میایم خونشون دگ دیدم بازتکرار کرد گفتم منظورت اینه من زودتراونجاباشم دیدم یجوری میکنه انگار اره گفتم مگه من وظیفمه زودتر برم همش کمک کنم دیدم عصبی شد شما بودین چطوررفتارمیکردین اشکمو دراورد اخه ینی چی خودش نیست میگه زودتربرواونجاباش وکمک کن انگار وظیفمه مگ کهمونی ام اینطوری میرن
خانومااااااااااا(من خودمو دعوت نکردمممم چندبار زنگ زد دعوت کرد من نبودم بعد خواستم سربزنیم بهشون)واینکه شوهرم کلا ازمن این توقع روداره