فکر میکنی گذاشتن
یجا بدجور میزارن ک تا مدتا ب خودت نیای
منم همین بودم
خانواده دوست رفیق همه جا گذاشتن تو کاسم جواب ندادم بازم میبخشیدم بازم مهربون بودم بازم یادم میرف
یجا رفتم سرکار،تهمت ناحق بهم بستن،زیرابمو زدن،از کارم انداختنم،همه باهم علیه من یکی شدن و من بازم همون احمق مهربون بودن و بازم بااینکه خق بامن بود سکوت کردم میدونی چیشد
تو خونه تو خلوت خودم بارها خودمو سرزنش کردم صب تا شب ،شب تا صب گریه کردم
بدترازهمه وقتی میخواسم ازخودم دفاع کنم گریم کیگرف نمیتونستم حرف بزنم
اون ماجرا اونقد سنگین بود برام من اونقدر مورد ظلم واقع شدم و اونقد خودمو مقصر دونستم ک تو محل کار بعدیم انگار ی خشم فروخورده داشتم
دقیقا مشکلاتی برام پیش اومد و من چنان واکنش میدادم ک بعضی وقتا برام سوال بود و ازخودم میترسیدم
میگفتم من چم شده
وقتی فکرمیکنم ادم تا تحت تاثیر ادمای خیلی عوضی قرارنگیره تغییر نمیکنه
من تحت تاثیر ادمای عوضی دیگه اون ادم ساده مهربون نبودم الان هرکسی جرعت نمیکنه کاری ب من داشته باشه چون میدونه یکی بزاره تو کاسم سه تا میزارم تو کاسش