حالا من داداشم داشتن میرفتن بازار طلا بخرن
خودش که هیچی به من نگفت
خواهرزنش تعارف زد
بعد گفت کسی نبوده از طرف من بیات
من هیچی نگفتم
گذشت
شد عروسی
من عروسی فقط دختر یکی از فامیلامون گفتم
خواهر برادر دیگه م همه کل فامیل همسر و دوستاشون
بعد موقعی که میخواس کارت بنویسه
پرسید فلانی رو دعوت کنم
خواهربزرگم گفت نیازی نیس
آخه دیوونه اون مهمون منه چرا باید به رای گیری بذاریش
بازم گذشت و من چیزی نگفتم
میونه ش با همسرش خراب شد داشت جدا میشد بچه ش رو آورده تحویل من
بعد هم طلبکارانه میگه من برادرتم باید بچه م بگیری😐