یه دوست داشتم که مادرش اذیت میکرد و فلان این کلا خونه رو ترک کرد و فلان
مامانش انگار خیلی اذیت میکرد .خلاصه این دو روز اومد خونه ی ما .من واقعاً حس خیلی خیلی بدی گرفتم و حس سنگینی بهم دست داد
من خیلی بهش محبت کردم تو خونه مون
دو روز بعد بلیط گرفت و رفت پیش دایی ایش
بعدش یه زنگ نزد که تشکر کنه
بعدشم یه عالمه سوغات خوردنی گرفته بود به دایی ایش حتی یدونه هم بهم تعارف نکرد 😐
خلاصه بعد رفتنش من باز حس سنگینی و اینا داشتم
بعدش برگشت شهر مون هی میخاست منو ببینه هی پیچوندم
خلاصه من فقط یکی دو بار باهاش تلفنی صحبت کردم .
که دیدم پیام داده اینستا هی دیوس چرا پیام نمیدی فلان 😐😐😐من مریض بودم معده ام فلان شده بود 😐😐😐
هی ناله ناله
بعدش میگه تو هم مثل من قید ازدواج رو زدی 🥴؟
منم گفتم نه چرا باید ازدواج نکنم 😐😐 😐
کلا دیگه نمیخام باهاش ارتباط داشته باشم
حق دارم یا نه ؟؟؟