سلام عزیزم، از خوندن اتفاقاتی که این مدت افتاده عمیقا ناراحت شدم و امیدوارم که اونقدر صبور و قوی و محکم بایستی که این مشکل هم به بهترین نحو حل بشه.
علی رغم اینکه برای همسرت به عنوان یک پزشک در این مملکت بسیار احترام قائلم، و قبل از این اتفاقات فکر میکردم فشارهای رزیدنتی باعث رفتارشه ولی باید بگم در حقیقت و زندگی شخصی بسیار آدم منفعل، بچه ننه و بی مسئولیتیه!!
من واقعا نمیدونم چه حرفی، دقیقا چه حرفی میتونه یه آدم رو در زندگی متاهلی به جایی برسونه که قید همه چیو بزنه و از خونه بره؟! ولی از نظر من اونا زشت ترین و وقیحانه ترین حرف رو بهت زدن و اون رفتار رو کردن! و برخلاف چیزی که فکر میکنی مقصر خاله و مادر همسرته، مقصر اصلی همسر شماست! اینکه وسط خونه، جلوی همسرت بهت بگن که ما تو رو نمیخواستیم ولی چون بهش سرویس میدادی، نه تنها اون و حتی اون استادت و...مجبورش کردی ازدواج کنه و تو خونه ی بابات هیچی نداشتی و ما بهت فلان ماشین و خونه رو دادیم و....و همسر تو چه محترمانه چه غیر محترمانه نتونسته هییییییچ دفاعی ازت کنه، یعنی مقصر اونه!!! مهم ترین ویژگی یه مرد اینه که بتونه جوری واسه همسرش باشه که کسی جرات نکنه این حرفا رو به زبون بیاره! حالا یکی دهنش رو باز کرد و این چرت و پرتا رو گفت وظیفه ی اون مرده که ازت دفاع کنه، ازت خواهش میکنم که این حرفا و این رفتار از سمت همسرت و خانوادش واست کمرنگ نشه، یادت نره
عزیزم میدونم که الان توی شرایطی هستی که تمام خوبیهای همسرت واست پررنگ تر از همیشه شده و دلتنگشی، ولی یادت باشه که همسر تو کسیه که حمایتهاش از تنها رزیدنت خانم رشتشون جوری بوده که همه میدونستن، برام عجیبه که کسی میتونه از یه آدم دیگه توی محیط کاری جوری حمایت کنه که خطر توبیخ واسش وجود داره، ولی نمیتونه از همسر خودش اونم توی خونه خودش و این شزایط دفاع کنه!
توی این بحث و از خونه رفتن و ....میتونستن بگن تو بمون و اگر نمیخوای منو ببینی من از خونه میرم، ولی وقتی بهت مهلت یه هفته ای دادن که یه جایی واسه خودت پیدا کنی، هر روز و هر لحظه که اونجا موندی توهین به شعور و شخصیت خودت بوده که بله من جایی رو ندارم برم و خونه تو قیطریه واسم خیلی مهمه. من جای شما بودم همون شب بعد از رفتنشون میرفتم هتل و بعد با آرامش تصمیم میگرفتم که چیکار کنم و کجا برم، که وقتی شب بعدش میاد خونه، ببینه من نیستم و همونجا نگران بشه و بیفته دنبالم
عزیزم، همسر شما زندگیش رو رواله! تفریحش، امتحانش و از شما و علاقت و مهربونی و گذشتت هم خیالش جمعه! میره امتحانشو با خیال راحت میده، دو سه روز هم ریکاوری میشه، یه مشورتی هم با مامان و خالش میکنه، هر چی اونا دستور دادن عملی میکنه!
عزیزم، عمیقا امیدوارم که این گره ای که افتاده تو زندگیت باز شه، ولی حتما اینو در نظر داشته باش همسرت شخصیت مستقل، قوی و حمایتگری نداااره، نه تنها این بار، فردا و فرداهای دیگه هم توی هر بحث و اتفاقی باز همینه،
زندگی تو رو عملا خاله ی همسرت و مامانش میچرخونن!
این خونه ای که تو الان دلت تنگ میشه در اصل و به چشم اونا شما سرایدارش هستین! وگرنه هیییییچ آدم با شعوری بدون اطلاع قبلی نمیره جایی!
این خونواده ای که انقدررر واسه خودت بزرگشون کردی و با خونواده ی خودت مقایسه کردی، شخصیتشون اینه! حرفایی از توی دهنشون در میاد که باور کن باااور کن درصدای بسیار زیادی از خانمای این جامعه در شان خودشون نمیبینن به زبون بیارن😐
ما درس میخونیم که به واسطه ی اون سطح سواد، درک، آگاهی، جایگاه اجتماعی و مالی و... خودمون رو ارتقا بدیم،
با خودت نشستی گفتی اینا همشون تحصیل کرده ان، اینم سطح ادب و تربیتشون!