نی نی عزیز من ، تو تاریک ترین لحظات زندگیم اومدی تو وجودم آنقدر نگرانت بودم و هستم و استرس دارم ک الان سه شبه نخوابیدم حتی یک ثانیه با خودم میگم گور پدر من که نخوابیدم شما اذیت نشی.خدا رو گواه میگیرم که هر لحظه چقدر سخت میگذره استرس بیچارم کرده میدونم دارم به شما آسیب میزنم .تو دلی قشنگ من تنها آرزوی من سالم و صالح بودن شماست با صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف قرار گذاشتم شما رو سالم وصالح بذارن تو بغلم .برام دعا کنید . عزیز مادر جان مادر نفس من .خدایا نفسم رو سالم بهم بده خدایا به من رحم کن .شبها دوتا قرآن بالا سرم میذارم.دیشبم خوابم نبرد خیلی تا صبح زجر کشیدم اما امروز گوشیمو دزدیدن سر لجبازی من و خودخواهی های من . دیگه به مادر و برادرم آسیب نخواهم زد .هر تغییری یک شروعی داره میخام تغییر کنم اون موجود پرخاشگر و عصبی تبدیل ب موجودی اروم بشه ۲۶/۹/۱۴۰۳
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.