امروز صبح نامزدم نوبت دندون پزشکی داشت (پیش هم نمیخوابیم هنوز)
صبح پیام داد و حالمو پرسید گفتم منم میام باهات اونم گفت منتظر بودم بگی گفتم یوقت تو رودروایسی نمونی خیلی خوشحال شد ساعت ۹ اومد دنبالم ۹.۳۰ نوبتش بود
بدو بدو رفتیم تا ساعت ۱۲ تو مطب من نشسته بودم و منتظرش انگار از توی مانیتور توی اتاق دکتر نگام میکرده وقتی اومد بیرون ازم پرسید خسته نشدی؟ با خونسردی گفتم نه!!! خلاصه تا وقتی به خودمون اومدیم و ناهارو خوردیم شد ساعت ۳ ولی من همش میگفتم میخندیدم مسخره بازی در میاوردم یهو داشتم غذا میخوردم دیدم زل زده بهم میگه دمتتتتتتتتتتتتتت گرم خیلی دوست دارم خم به ابرو نیاوردی از صبح الاف منی دختر.
گفتم این چه حرفیه میزنی اخههه. خیلی بغضی شدم و اصلا تا وقتی که اون نگفته بود نفهمیدم
مگه ادم تو این شرایط باید غر بزنه چرا دیر شد چرا دیر اومدی چرا غذام دیر شد؟ چرا من نمیتونم این جوری باشم