۱۲سال کار من همینه
تازه به ندرت پیش میومد میرفتم خونه مادرش
با سروصدا نمیزاشت بخوابیم ساعت ۸صبح هم تلفن میگرفت دستش به همه زنگ میزد که فلانی خوابه من میخوام برا ناهارش ماکارانی درست کنم
در صورتی که بعد خووم بلند میشدم غذا درست میکردم
دیکه نمیگفتم این دختر هم با بچه ها آواره شده مقصر پسرمه
دوست دارم اینقدری از خدا عمر بگیرم که مردن همسرم و مادرش رو ببینم