دستپختم خوبه ها
ولی مثلا کد بانویی کنم ب خودم بزسم ب خونه برسم بلد نیستم
تنبلم ذهنم درگیره مثلا هس میرم تو فکر و خیال اونقد کذهنم درگیر میشه بعد یه چیزی سر هم بندی میکنم میزارم جلو شوهرم بیچاره چیزی نمیگه ها
ولی ظاهر مشخص دیگه خودم خجالت میکشم
اصلا خونه ب کنار خودمم هیچ شدم اندام صفر....
اراده نمیکنم نمیتونممم خیلی دل نازکم فورس دلم میشکنه از حرفس کاری
میشینم هزار ساعت غصه میخورم
تنها جای ک حالم خوبه چهار دیواری خونم
دوس دارم بزم بیرون واینا ها ولی میدونی از آدما میترسم
میترسم قضاوت شم کم بیارم........
توخونه حالم خوبه ها مثلا قرار شه برم مهمونی استرس میگیرم
اصلا از تو حاشیه بودم متنفرم
این من نیستم از خودم میترسم