بچها میدونم ایجا جاش نیس ولی من هم قصد شوهر کردن دارم هم خاستگار
هم بیماری، بعد خودم میگم باید بهش بگم ننم میگه نه و بعدش چون میخاد دیگ حرف زدنم پیش نیا میگه دیگ حرف نزن قلبم جوش نیار
بنظر شما آخر چ کنم؟ ب عنوان یک آبجی بزرگتر نظرتان بگید جام بودید چ مکردید