نمیدونم واقعا ؛ هم دوست دارم بگم امیدوارم هم بگم خدا نکنه 🤦🏻♀️🥲
میدونی دلم میخواد ارتباطمون اوکی بشه ...
ببین من اصلا از این دخترا نیستم که سمت پسر بره یا اهل دوست پسر باشه هااا (به نظرم کلا این چیزا اشتباهه ؛ تو خانواده ای هم بزرگ شدم که کلا این چیزا رو خودم درست نمیدونم و اگر دوستام سمت این چیزا میرفتن یا درموردش حرف میزدن همین حرفا رو میزدم و میگفتم اشتباهه و حتی یه وقتایی خودم رو میزدم به نفهمی و نشنیدن که نمیفهمم شما دارید درمورد چی حرف میزنید)
ولی نمیدونم چرا این پسر رو دوست دارم (نه برای دوستی بلکه برای زندگی و آینده)
شاید چون میخوام از این حال فرار کنم ؛ میدونی ؟!
چون تفریح و سرگرمی ندارم و خیلی با خانواده سازگاری ندارم تو حرف زدن ...
چون سلیقه شون با من فرق میکنه همش ناسازگاری پیش میاد...
مثلا کلی التماس میکنم که بریم فلان خیابان رو ببینیم ولی قبول نمیکنن و تو ماشین دعوا میشه
یا مثلا میریم بیرون و خونه مامان بزرگم که مثلا حال و هوام عوض بشه ؛ از وقتی میریم تا وقتی برگردیم همش دعوا داریم و بهم میگن بسه بشین خونه سر درست و کلا اون دو سه ساعت که رفتم بیرون هم کوفتم میکنن ...
دیگه اعصابشون ندارم باهام حرف میزنن آهنگ میزارم تا آخر صداش رو زیاد میکنم ؛ دوستم ندارم از این خونه برم و ازشون جدا بشم ... (چون آدم تنها زندگی کردن نیستم)
شاید چون دوست دارم با اون برم بیرون و حس میکنم دیگه خبری از اینکه دعوا بشه یا کسی بخواد اعصابم رو خورد کنه (سر آهنگ یا حتی اینکه چرا اومدیم بیرون یا اینکه چرا اومدیم فلان جا) نیست
انگار انرژی اون آدم به من میخوره ؛ انگار شبیه منه ...
نمیدونم واقعا ...