پاییز۹۵ عاشق شدم ازش خواستگاری کردم
جواب رد داد ۵ سال در ب در و با واسطه دنبالش بودم دیگه جایی رسید از عصبانیت میخواس استعفا بده بره (البته من فقط ی سال پیشش کار میکردم قراردادی بودم و بعدش تمدید نکردن دیگه )
ن باهم چت داشتیم ن ارتباطی،بعد ۵ سال ک ی کم سرد شدم وابستگی و اویزون یودنم کمتر شد اومد سمتم و زمستان ۱۴۰۱ ازدواج کردیم الانم دوساله پیش همیم
عالم و ادم از دوست و فامیل و آشنا و همکاران هم فهمیدن ولی من دیگه آب از سرم گذشته بود مجنون بودم
هنوزم گاهی بهش میگم من کشته مردت بودم چ خوبه ک بهت رسیدم
چند باری هم خودش گفت منم با پر رویی گفتم اره دیوونتم همین الانشم