سر یک موضوع مدتی فکرم درگیر
نه میتونم باهاش کنار بیام
نه میتونم توی ذهنم حلش کنم
قبل گفتن ماجرا یک بیوگرافی کوتاه از خودم میدم💐
_من بیست پنج سالم
پسرم چهار سالش
همسرم سی چهار پنج سالش
درآمد همسرم خوبه خدا رو شکر
خونه سهم ارث بهم میرسه و الان اونجا زندگی میکنم
یک مقدار طلا و شمش یک قطعه زمین کوچیک داریم
که این مقدار سرمایه هنوز برای خونه مستقل از خودمون خریدن کافی نیست چون خونه های اینجا گرون چهار میلیارد به بالا
👈🏻داستان از این قرار:
تصمیم به فرزند دوم گرفته بودم اونم بعد چند ماه جنگیدن با خودم چون صبر و گذشت عالی ندارم و یک مقدار کمال گرا هستم
با همسرم مطرح کردم کاملا مخالف فرزند دوم بود
گفت تا زمانی که خونه دیگه ای نگیریم به فکر بچه دوم نیستم چون این خونمون یک خواب هست تا اون زمان تصمیم میگیرم که فرزند دوم بخوام یا نه
الان مدتی به فکر رفتم میگم درست میگه اصلا دومی نمیخایم کی دوباره باردار بشه زایمان کنه شب بیداری بکشه و دردسر بچه داری بکشه یکم به خودم برسم و زندگی کنم و خیالپردازی های آینده
اما میترسم از تک فرزندی پیشمون بشم
یا اینکه تا اون زمان اختلاف سنی بچها زیاد بشه
نظر شما چیه💐