پیش خالم باهاش دعوام شد
من زودتر غذامو خوردم هی میگفت گوشت هاشو نخوری گوشت هاشو برای مام نگه دار
در حالی که من اصلا گوشت نریخته بودم برای خودم
برگشتم گفتم من گوشت نریختم گفت بیار ببینم رفتم بهش نشون دادم عمدا از بالا غذامو با قاشق نشون دادم که ببینه
یکم ریخت رو غذا خوری گفت شوخی میکنم دیگ
گفتم شوخی نکن
اعصابمو بهم ریخته
وقتی خواهرشو میبینه جو میگیرتش