تو خونه مادرشوهرم زندگی میکردیم ته حیاط یه اتاق بود اونجا .
مادرشوهرم بدون در زدن میومد تو خونه سرشو مینداخت پایین میومد تو .
ی بار من حموم بودم لباس دراوردم لخت لخت بعد یادم افتاد حوله نیاوردم رفتم ک خوله بیارم همونجوری لخت اومدم وسط حال دیدم مادرشوهر و خواهرشوهر نشستن رو مبل بی صدا و منتظر ک من بیام از حموم حرف بزنن و اینا .
من 🤯🤯🤯🤯
مادرشوهر 😒😒😒😒
خواهرشوهر🙂😃😃😃
حوله 🤣🤣🤣🤣🤣
بعدم مادرشوهرم رفته بود پشتم گفته بود این ج. ده س تو خونه لخت میگرده مچشو گرفتم 🤨🤨
ج....ده ها 😍🤣🤣🤣🤣