خواهری دارم ۲ سال ازم بزرگتره کوچیک ده سالی داشتم اونموقع
شب مهمون داشتیم با کمبود پتو مواجه شدیم منو خواهرم یه پتو رومون بود بعد اوایل شب هی با لگد میزد بهم پتو رو میبرد زورشو نداشتم هیکلی بودمنم صبر کردم نصف شب انتقام بگیرم یهو نصف شب پتو رو کشیدم و چند تا لگد محکم از دلو جون زدمش ولی در کمال تعجب دیدم پتو رو نکشید لگدم نزد اخه خیلی لجبازه عجیب بود
صبح بیدار شدم دیدم مادربزرگم اومد گفت تمام بدنم درد گرفته حتی نگفت بخاطر من!
خیلی مظلومه خیلی خجالت کشیدم انگار نصف شب جاشو با خواهرم عوض کرده بود