نه من اینطور فکر نمیکنم....ی کم بیتوجهی کردن...مادرشوهرم گفت تازه چایی ریختیم تو استکانها بچه هم از اونور اومد بیاد بغلم پاش خورد به استکان چایی ریخت رو پاش
قضیه ی ماهیتابه هم بنده خدا خواهرشوهرم ی پاش میلنگه.تودخونهدهم کارهای سختو بهش نمیدن...اومده بود ذرت تفت داده بود برای بچهامیخاست جلوی پنجره بزاره سردبشه دخترم کنارش بود،ماهیتابه ی داغ خورده بود به بازوش.......
بعضی وقتا هم تقصیر بچه ی خودمونه،،،حرف گوش نمیکنن،،ی جا نمیشینن.....بچه ان دیگه بزرگتر یاید حواسش باشه.....باور میکنی من ۳ تا بچمو پیش دبستانی نزاشتم..فقط پسرمو گذاشتم اونم چون دخترم میگفت ی تایمی خونه ساکت باشه من برای کنکور بخونم....اونم خواهر جان تو مهد بچهارو برده بودن بیرون.خودت میدونیدکه پسر بچها شلوغن،پسر من رفته بود بالای سرسره،بچهای دیگه هم اومدن همدیگرو هل دادن پسر من از بالای سرسره با سر افتاده بود زمین.....خدا رو هزار مرتبه چیزی نشده بود....اومد خونه گفت..من گفتم پس مدیر مربی کجا بودن که شما بالای سر سره همدیگروهل دادین؟!،گفت داخل دفتر نشسته بودن به گوشیشوندنگاه میکردن.....شوهرم میخواست بره مهد خون بپا کنه...گریه کردم..التماسش کردم نزاشتم...گفتم حالا که بخیر گذشته توهم ولش کن...بزور نگهش داشتم