خواب بودم از درد بیدار شدم دیدم یه درد شدیدی پیچید تو دلم
یه چیزی انقدرررر کشیده شد انقدر کشیده شد تا پاره شد
واقعا من پاره شدنشو حس کردم
بلافاصله دیدم یه اب داغی ازم داره خارج میشه
همه جا تاریک بود داد زدم همسرم رفت برقو روشن کرد دیدیم ای وااای جوی خوووون راه افتاده
خلاصه که رفتیم بیمارستان
اون شب برف سنگینی اومده بود با بدختی رسوندیم خودمونو دکتر تو راه گیر کرد
رفتیم اونجا ضربان گرفت گفت هنوز زنده ست
منو بردن اتاق عمل بیهوشم نکردن چون خونریزی زیاد داشتم
بچه رو اوردن بیرون احیاش کردن
معده شو دو بار شستشو دادن
انگشتاش کبود شده بود
خدا رو شکر بعد چند روز مرخص شد
من تا یک ماه نمی تونستم سر پا وایسم
و دکتر گفت خدا خیلی رحم کرد تو اینجور موارد اکثر موارد مادر و نوزاد با هم از بین میرد
همه ی اینا رو گفتم که بگم بند ناف سه دور دور جنین پیچیده شده بود
نه دکترم فهمید
نه سونوگرافی
نوار قلبشم طبیعی بود