خانوما ما توی شهرستان یک ویلای 3طبقه داریم شریکی بین خاله ها ومامانم
مامانم و ما طبقه اول
خاله کویچک و بچه هاش طبقه دوم
خاله بزرگم و بچه هاش طبقه سوم
خاله کوچیکم یک دختر بچه9ساله و یک پسر بچه12ساله داره
ما گفتیم همه بیاین طبقه ما یعنی اول یک روز دور همیم پیتزا و سمبوسه درست کنیم
خالم بچه هاش و فرستاد نونوایی سر کوچه نون بخرن
خب
خوب
این ماجرا برا امروزه؟
بعد بچه ها که از نون وایی اومدن داشتن گریه میکردن
ما اول گفتیم شاید خوردن زمین پرسیدیم گفتن توی صف که بودیم این همسایه روبه رویی اومد زد توی صف گفت من جلوی شمام ما که گفنیم نه مردم هم گفتن چرا میزنی تو صف رفت ته صف سر همین ناراحت شده بودن بچه ها
خالم هم که روی بچه هاش حساس پشد رفت دم خونه خانومه دعوا
بعد خالم اومد خونه من یک کلام بهش گفتم خاله ولش کن حالا یک کار بدی کرده بچه هاتو که نکشته
امروز زنگ زده به من
میگه بچه های من گفتن
