شوهرم ی ماه اموزشس خونه نیست
با خانواده شوهزمم تو یه ساختمونم
حوصله خانوادمم ندارم چون میدونم هی حرف میزنن
ک شوهرم چرا الان رفته سربازی اخه پدرم راضی نمیشود
میگفت شوهرم نرفته سربازی راضی نمیشد
اما من خودم خواستم
الانم فقط ی ماه اموزشی میره بقیه ش کارمندی صبح میره ظهر میاد تو شهر خودمون
اما من اینارو چ جور بفهمونم
بخدا تنها نارحتم از رفتن شوهرم اینه پدرم مادرم
چ جور حرفاشون تحمل کنم
این ی ماه چیکار کنم
تا چشم بزاری رو هم تمومه سختش نکن
یه ماه تنها باشی راحت تره تا دورت پر باشه ولی عذابت بدن
مگه تو یه ساختمون نیستین خب بشین تو خونه ت
بشین تو خونه خودت
طبقه پایین پدرشوهرتینا هستن دیگه ترس نداره
ی ماه و تنهایی بمون و گاها برو پیش خانواده شوهرت اما پیش خانواده نرو که حرف بشنوی چون اون حرفا بدتر بهم میریزتت
بمون خونت.تنهام که نیستی بگی میترسم
توخونه خودت بمون
توخونه خودت بمون
من همسرم شبکاری داره ازاول تنها خوابیدم الان بچه دارم با بچه هام
مگه چیه در راقفل می کنی تخت می خوابی
صبر کت یکماه زیاد نیست
درود بر تو با شرف و باغیرت
بمون خونت...خانواده شوهر گفتن بیا پایین دوبار بپیچون و یبار برو
