تاحالا که شد چهل روز یبارم تو این مدت خونه خودمون غذا نخورد فقط واسه خواب اومده ناهار شام خونه ننشه .هرروز بهم زنگ میزنه بعدظهر یا ظهر میگه پاشو برو خونه ننم منم بعدا میام بعد میمونیم تا فردا ظهرش یعنی باید شب هم بخوابه خونه ننش فرداشم باز بزور میام خونه.
خسته شدم هی هرروز اسنپ بگیر برو بیا.
پس کی قراره زندگیم به حالت عادی برگزده دیگه شد چهل روز و من این مدت فقط عذاب کشیدم😭شوهرم فکر میکنه دیگه مجرده فقط به فکر خانوادشه هیچ کاری با من نداره.چجوری بفهمونم که دیگه باید به خودش بیاد قرار نیست من هرروز برم خونه ننش منم زندگی خودمو دارم خودشم قرار نیست تا اخر عمر اینجوری باشه انگار جای پدرشو برا مادرش گرفته . درصورتی که مادرش دورش شلوغه با پدرمادرش و خواهرزادش تو یه ساختمونن .
سه تا بچه دیگه هم داره که دوتاشون باهاش زندگی میکنن اون یکی ازشون دوره.
فقط مونده شوهرم بهم بگه جمع کن بریم تو یه اتاق خونه مادرم یا واحد بالاییش زندگی کنیم