تا وقتی که درگیر دانشگاهم که اصلا تفریح صفر
فقط هی برو دانشگاه
خسته بیا خونه با یه اعصاب داغون
جزوه پاک نویس کن بعدم دیگه شبه و بخوابم
الانم که نزدیک امتحانامه
با استرس دهن خودمو صاف کردم جوری که گاهی درسم نمیخونم ولی تفریحم نمیکنم. به حجم باد کرده جزوه هام نگاه میکنم و استرس میکشم.
آخرین بار نمیدونم کی رفتم خیابون
همه دوستام با فامیل و دوستای خارج از دانشگاه شون هی میرن بیرون ولی من هیچیییی
هر سری با بچه های دانشگاه قرار گذاشتیم کنسل شده
دوست دیگه ای هم ندارم
فامیلم کسی تو سن من نیست
میمونه خانوادم که اونام مشغولن و منم نیاز دارم با همسنای خودم باشم بیشتر
الان داشتم پروفایل یکی از پسرای دانشگاهمون رو میدیدم. دوست کراشمه. این همشششش بیرونه.
برف اومده بود اینجا. واسه خودش رفته سمت کوه برف بازی با دوستاش
کلا یه چند باری رفته اینور و اونور و عکس گذاشته
داشتم میگفتم چقدر خوبه که بلده حال خودشو خوب کنه با چیزای ساده
دمش گرم حداقل
ارتباطات زیادی هم داره
البته هم آزادی زیادی داره هم کلا کاراکتری باهم فرق داریم دیگه قطعا
واقعا ناراحتم
همش خونه م
انگار اصلا بلد نیستم لذت ببرم با چیزای مختلف
و همراهم ندارم
تنها هم نمیزارن جایی برم باید حتما یه دوستی کسی باهام باشه
دانشگاهم که میرم انگار تخلیه انرژی میشم
بار روانیه علاقه یکطرفمم اضافه میشه
کلا یه چیز مزخرفی
درحالیکه که خیلیا شرایط بدی دارن ولی بلدن حال خودشونو خوب کنن
من مشکل حادی تو زندگیم نیست ولی بازم بلد نیستم حالم رو خوب کنم