"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمونو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."
سال های زیادی خودمو سرزنش کردم ...بابت اینکه چرا تلاش نکردم رتبه کنکورم دو رقمی و یه رقمی بشه ..اول عقاید خانوادمو مقصر دونستم بعدش کمبود امکانات بعدشم زندگی تو شهر کوچیک و فرهنگ بسته ...بعدش رفتم سراغ ایراد بعدی که چرا من ورزش نکردم به هیکل ایده آلم برسم بازم طبق معمول اول خانوادمو سرزنش کردم بعدش امکانات بعد فرهنگ من برای تمام ناکامی های زندگیم همه رو مقصر دونستم الا خودم ۱ سال ۲ سال ۱۰ سال زندگی من به سرزنش کردن اطرافم گذشت در حالیکه مشکل اصلی خود من بودم آدمای موفق بهانه نمیارن تلاش میکنن غر نمیزنن تلاش میکنن دنبال مقصر نمیگردن تلاش میکنن فرصت ایراد گرفتن از دیگران رو ندارن تلاش میکنن ..پس هرجا گفتی نمیتونم برسم و بهانه اوردی چون خانوادم ...چون شرایط اینو بدون کیلومترها از موفق شدن دور شدی ......Life is this l ike thisبلد نیستم چی بگم خیلی آدم واردی تو جمله بندی نیستم 😹😂ولی عاشقتونم خیلی گلید سرشار از خوب هست شما فارسی کیلی کیلی کم بلد بود... سوادمم صفره صفره در حال حاضر مغزمم از گچ پر کردن احساسات ازش فوران نمیکنه بارون_بهار _شیراز رونیا۹۲ negin770😻😻😻😻😻 ریحانه ۱۳۷۱۰۲
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمونو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."