من با خواستگارم صحبت کردم ترسامو پرسید گفتم از بچه داشتن می ترسم گفتم بخوام روراست باشم برادار من طیف خفیفی از اوتیسم رو داره و ممکنه این ژنتیکی هم باشه هیچ دلیل و درمان مشخصی نداره و قبل از تولد قابل تشخیص نیست و یکی دیگه از ارسام از دست دادن خانواده اس
بعد میگه شما غیر منطقی و بدون فکر حرف میزنی من میگم شرایط مالی و فرهنگ جامعه ارو باید در نظر گرفت و همینطور من این این نگرانی رو درمورد انتقال بیماری دارم اون میگه غیرمنطقیه و بدون فکره حرفت
یا اینکه میگه تو عصبانیت این زنه باید مرد رو اروم کنه میگم پس زن رو کی آروم کنه میگه خودش باید خودشو آروم کنه!
به خاطر شعل معلمی که دارم خیلی معرفی میشم ولی من از زیر دست بودن از یه جایی به بعد خوشم نمیاد از اینکه پارتی بازی و ظلم هست بدم اومده ولی مشکلی با بچه ها و تدریس ندارم
من دوره ی ارایشگری دیدم میگه من مخالف آرایشگریم از هر پسری بپرسی معلم انتخاب میکنه آرایشگاه کارش درست نیست و شما نمی تونی همزمان هم متاهل باشی هم معلم هم آرایشگر و حیفه زحماتی که کشیدی برای قبولی تو دانشگاه رو ول کنی کارت عالیه و پرستیزش از آرایشگری خیلی بیشتره !
چند روزه تلفنی صحبت می کنیم امروز میگه یه حالی از ما نمی پرسی تا من پیام ندم و زنگ نزنم
گفتم شاید خوب نباشه و درست نباشه گفت یعنی کاری که منم میکنم درست نیست دیگه برخورده بهش من ترسیدم که پیش خودش فکر کنه پیگیرشم و دنبالشم که حتما این وصلت صورت بگیره اینو خودش گفت ولی گفت حق بده منم هی بخوام پیام بدم شاید همچنین فکری کنم که فکر کنی من عاشق توئه خانوم معلم شدم
نمیدونم والا مغزم داره سوت میکشه