نه
اصلا اونجوری نیست که بگم دوستیم
بیشتر کاری به کار هم نداریم
یه بار فقط یه اتفاقی افتاد که نمیدونم صرفا اتفاق بوده یا کار اینا
برای دوستم تعریف کردم
و اون باور نداشت
هی مسخره میکرد
من گفتم ببین این که باور نداری کاملا اوکی ولی هی بحثش رو پیش نکش اعصابم خورد میشه
تکرار کرد
منم داد زدم اگه میتونین نشونش بدین تا دهنشو ببنده
و فکر کردم خب چیزی نمیشه
این دو روز بعدش بهم پیام داد که من وسط کارگاه بودم
هیچیم نبود ولی یه چیزی انگار پرتم کرد افتادم رو یکی از وسیله ها کمرم چند سانت پاره شد
تا یک هفته میرفت پیش پدر مادرش میخوابید از ترس
یا گاهی یه چیزایی تو خواب میبینم از ادما
از کسایی که میشناسم یه چیزایی نشونم میدن
ولی همیشگی نیست