دل خانوادم راضی نمیشه مثله یه چاهی که هر چی آب بریزی میره ته هیچی که هیچی
من به سازشون رقصیدم ولی جوابی نگرفتم راه خودمو رفتم و حدقل آرامش داشتم اگر آسایش نداشتم
خودمم گاهی میگم برم بحرفشون ولی انقد دستم بی نمکه که حاضر نیستم یه قدم بردارم براشون سلامشونم نمیکنم فقط میخام گورشون گم شهدبرن به درک سقط